تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1391 | 1:16 AM | نویسنده : نوشین

از صبح اینجا منتظر نشستم که بیاد...

حالا وقتی هم بیاد که با من نیست...فقط وانمود می کنه که هست...

ولی من خودمو می زنم به اون راه...

من فکر می کنم که پیش من نشسته و...

خودمو می زنم به نفهمی...مثل دیشب...مثل پریشب...مثل وقتی که ...



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 218
برچسب ها :